فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: این نوشتار آخرین بخش از یازدهمین هماندیشی نشانهشناسی تهران است که «بهمن نامورمطلق» از اعضای هیئت علمی گروه «زبان و ادبیات فرانسه» دانشگاه شهید بهشتی و یکی دیگر از اعضای حلقهی نشانهشناسی تهران به ایراد سخنان خود پرداخت. نامورمطلق در بحث خود به ظهور سبکهای مختلف زندگی در یک شخصیت میپردازد که در سینمای معاصر ایران به تصویر کشیده میشود.
بهمن نامورمطلق: سبک زندگی به شیوهی زیستن و کنش یک فرد مربوط میشود
موضوع صحبت بنده در این همایش زندگی چندسبکی[۱] است، نشانهشناسی اجتماعی- فرهنگی شخصیتهای چندسبکی سینمای معاصر ایران است. همانطور که برای مطالعهی موضوع مورد بحث به جامعه نگاه میکردم و از سویی دیگر به آثار ادبی و هنری، به چیزی برخورد کردم که احساس کردم خوب است که مورد مطالعه قرار بگیرد، اینکه برخی از این شخصیتها در زندگی عادی یا شخصیتها در هنر و ادبیات، چند سبک زندگی دارند؛ به این معنی که یک سبک زندگی را دنبال نمیکنند و این موضوع نظر من را به خود جلب کرد؛ ازاینرو، واژهی چند سبکی را -بنده در جایی ندیدم- ابداع کردم و سعی کردم بیشتر با روش تحلیل گفتمان با مکتب فرانسه که از فوکو[۲] شروع میشود و به شکل حماسی ادامه مییابد -و کمتر نیز در ایران شناختهشده است- کار را انجام دهم. تفاوت آن نیز در این است که بااینکه آنها میراثدار فوکو هستند، اما به متنها همچنان توجه ویژه دارند و به همین جهت در استفاده از واژهی Discourse (مباحثه) امتناع دارند و کمتر استفاده میکنند؛ درصورتیکه ارتباطات تنگاتنگ با متن، هنوز در مکتبهای گوناگون از جمله نشانهشناسی[۳] و بقیهی مکاتب حتی اسطورهشناسی[۴] دیده میشود.
افراد چندسبکی میتوانند دلایل مختلفی داشته باشند از جمله: دلایل اقتصادی یا سودجویی اقتصادی، کسب قدرت، قرار گرفتن در یک جایگاه مقامی بهتر و همینطور دلایل اخلاقی یا روانی. آن چیزی که مدنظر من در این پژوهش است، بیشتر شرایط اجتماعی است؛ یعنی افرادی که به دلیل شرایط خاص اجتماعی، زندگی آنها بهسوی چندسبکی شدن سوق پیدا کرده است.
سبک زندگی به شیوهی زیستن و در اجتماع بودن، کنش یا واکنشهای یک فرد یا یک گروه است که در رفتارها، نحوهی مناسبات اجتماعی، تصمیمگیری فردی یا گروهی متجلی میشود. گفته میشود سبک زندگی را میتوان الگوهایی از کنش دانست که تمییزدهندهی افراد جامعه هستند و نیز موجب هویت میشوند. شاید بتوان گفت که گفتمان دارای دو بخش ایدئولوژی و سبک زندگی است؛ آنجایی که در ساحت اجتماع متجلی میشود «سبک زندگی» میشود و آنجایی که به باورها و اعتقادها مربوط میشود «ایدئولوژی» نام میگیرد.
باید این را قبل از آن متذکر شوم آن چیزی که در سبک زندگی بهعنوان چندسبکی میخواهم به آن بپردازم، شامل یک چندسبکی درزمانی و یک چندسبکی همزمانی میباشد.
چندسبکی «درزمانی» و «همزمانی»
بحث چندسبکی درزمانی: چیزی تقریباً معمول است؛ یعنی اینکه انسانها با گذر زمان سبکهای گوناگونی را اخذ میکنند و بر اساس آن سبکهایشان تغییر میکند، به طور مثال، ما نسبت به ۱۰ و ۲۰ سال پیش سبک دیگری را اتخاذ کردهایم و این طبیعی است. آن چیزی که شاید نادر و معنادارتر باشد و مورد توجه است، اینکه یک فرد به طور همزمانی چندین سبک زندگی را استفاده میکند.
نکتهی دیگر اینکه یک جامعه میتواند چندین سبک داشته باشد و نیز امری طبیعی است، به خصوص برای جامعهای چندفرهنگی. اما اگر یک فرد چند سبک داشته باشد این امر قابل توجه است، چون امری طبیعی نخواهد بود.
دوباره باید یادآوری کنم که وقتی میگوییم چندسبکی که در هنر این مسئله رایج است؛ یعنی چندسبکی در موسیقی، در دکوراسیون و طراحی دکور که امری رایج است در این مطالعه مورد نظر من نیست.
همچنین چندسبکی با چندموقعیتی متفاوت است؛ چندموقعیتی بدین معناست که ما در موقعیتهای مختلفی زندگی میکنیم، به قول گفتمانپردازانی چون لاکلائو[۵] و موفه[۶] سوژه تنها به یک شکل و صرفاً یک گفتمان در یک موقعیت واحد قرار نمیگیرد، بلکه گفتمانهای مختلف، موقعیتهای متفاوتی را به آن نسبت میدهند؛ هنگام انتخابات سوژهی رأیدهنده، به هنگام میهمانی شام «یک میهمان» و احتمالاً در خانواده هم «یک مادر، همسر و دختر» است. یا به طور مثال ما وقتی از این مکان بیرون برویم وارد یک موقعیت دیگری میشویم و به یک شهروند ساده تبدیل میشویم. اتفاقاً مشکلی که در اینجا پیش میآید -و در خیلی از فیلمهای کمدی نیز مورد استفاده قرار میگیرد- عدم درک از همین جابهجایی موقعیتها، وقتی که بخواهد فردی یک موقعیت را تعمیم دهد، به یک موقعیتهای دیگر است و در جاهای دیگر مثلاً نقش مادر را بازی کند یا بخواهد نقش استاد دانشگاه را در اتوبوس بازی کند و ... که همین امر دستاویزی برای بسیاری از فیلمهای کمدی شده است. این نیز مورد توجه این مطالعه نیست؛ زیرا چندموقعیتی امری عادی است و اصلاً بدون آن جریان زندگی ممکن نخواهد بود و ما باید دائماً موقعیتهای خود را در شرایط گوناگون تغییر دهیم.
من برمیگردم به بحث اصلی و معتقدم که چندسبکی هم باید درزمانی و همزمانی باشد، البته برای یک فرد واحد. برای توضیح بیشتر چند مثال بزنم. البته خیلی بیشتر از آنچه تصور میکردم در فیلمها و همینطور در متنهای گوناگون نمونههای مختلف وجود داشت. در بسیاری از فیلمها وقتی روی این موضوع متمرکز شدم، احساس کردم این وضعیت را دارند؛ یعنی انسانها در یک وضعیت چندسبکی قرار دارند.
«سعادت آباد» و زندگی چندسبکی
برای مثال فیلم سینمایی «سعادت آباد» یکی از چهار فیلمی بود که من برای این پژوهش به آن مراجعه کردم. کسانی که این فیلم را دیدهاند، میدانند سعادت آباد به نمایش زندگی مغشوش و شوربختیهای طبقهی متوسط جامعه در تهران میپردازد. آن چیزی که در این فیلم مدنظر من بود نقش «کراوات» در نشان دادن شخصیت بهرام (حسین یاری) بود که دارای دو زندگی متفاوت است که آن زندگی دوم مخفی باقی میماند. توجه محسن (حامد بهداد) در گروه دوستان که میگوید: «کارت کراواتی دوست دارد» و همینطور همسر بهرام (هنگامه قاضیانی) که میگوید این چه کاری است که این کراوات را لازم داشت، نشان میدهد که کراوات بستن برای بهرام معمول نبوده است و حداقل حاضر شدن در نزد خانواده و دوستانش با آن لباس غیرمعمول بوده است و این نشان میدهد که او چیزی را از خانواده و دوستان در حال پنهان کردن است.
مورد بعدی، تلفنهای گاهوبیگاه محسن است که اولاً، دو و سه تلفن متفاوت است که نشاندهندهی دو و سه زندگی خصوصی و گاهی سبک زندگی است -نمیگویم همیشه سبک زندگی است- بهویژه وقتی میخواهد به این تماسها پاسخ دهد مجبور است که جمع را ترک کند و در خفا به پاسخ بپردازد.
«جدایی نادر از سیمین» و زندگی چندسبکی
فیلم دیگر «جدایی نادر از سیمین» است که شخصیت سیمین (لیلا حاتمی) در اینجا مدنظر من است. در بخشی از فیلم میبینیم که سیمین در یک محیط آموزشی در حال تدریس است و مقنعه سر کرده است، ولی به محض اینکه از آن محیط بیرون میآید مقنعه را با شال عوض میکند.
اگر در فیلم سعادت آباد «کراوات» بیانگر این بود که دو سبک زندگی برای بهرام وجود دارد، در فیلم جدایی نادر از سیمین «مقنعه و شال» دو سبک زندگی را برای سیمین ایفا میکند. فضایی که سیمین در آن قرار دارد، یک فضای آستانهای است؛ یعنی کسی که میخواهد مهاجرت کند و گفتمان جامعهی مهاجرپذیر را از پیش پذیرفته و در آن شرایط در حال زندگی است و سبک زندگی او مخلوطی از این دو است. برای این مهاجر، فضای پدر همسر (علیاصغر شهبازی) بهعنوان فضای سوم است و من آستانهی مهاجرت را برای این فیلم بهعنوان فضای چهارم یاد میکنم که فضایی خاص است و آن فضای هارمونیکی که مهاجر با آن مواجه میشود کاملاً متفاوت است که در جای خودش باید در موردش گفتوگو کرد.
جالب است وقتی که سیمین مقنعهی خود را درمیآورد و شال سر میکند، در سکانس بعدی زنی (ساره بیات) را میبینید که در خانهی او کار میکرده و در این سکانس چادر خود را سر میکند که بیاید در جلسهای که گذاشته شده است تا نادر (پیمان معادی) به خاطر اتفاقی که در فیلم افتاده، پول را به شوهر او (شهاب حسینی) بدهد.
اصغر فرهادی در این فیلم خوب کار کرده است و در ادامه توضیح خواهم داد که چرا این فیلم در نسبت با فیلمهای دیگری که در حال مطالعه هستم، فیلمی عمیقتر است.
«زندگی خصوصی» و زندگی چندسبکی
فیلم دیگری که نظر من را به خود جلب کرد، «زندگی خصوصی» بود که در این فیلم ما به وضوح سبکهای مختلف را میبینیم؛ هم دو سبک زندگی در شرایط زمانی گوناگون و هم دو سبک زندگی همزمان قابل مشاهده است. در این فیلم میبینیم یک حزباللهی (فرهاد اصلانی) که بعدها از پست خود اخراج میشود و تبدیل به یک منتقد میشود و سردبیری یک روزنامهی پرحاشیه را نیز بر عهده میگیرد و با زن جوانی رابطه پیدا میکند و این زندگی دولایه و دوسبکی را هم در بُعد رفتاری، اعتقادی و اخلاقی ادامه میدهد و نهایتاً به تراژدی میانجامد.
در این فیلم نیز نشان سبکهای متفاوت، «پیراهنی» است که رامین کیانی میپوشد. در بخشهایی که مربوط به اوایل انقلاب یا جنگ تحمیلی بود این نشانه (پیراهن بسیجی و جبههای) کاملاً مشخص بود، اما زمانی که جنگ تمام میشود و هنگامی که با یک سردار جنگ یا کسی که در نیروی انتظامی است ملاقات دارد لباس یقه آخوندی یا دیپلماتی میپوشد و هر بار که با دیگران در ارتباط است کلاً سبک لباس پوشیدن این شخصیت تغییر میکند. در این فیلم در واقع پیراهن نماد این دوگانگی است.
«معراجیها» و زندگی چندسبکی
فیلم آخر «معراجیها» است که در تلویزیون پخش شد (یک فیلم معراجیها داریم که سینمایی است)، اگر این فیلم را دیده باشید شخصیت رئیس دانشکدهای در این مطالعه مورد نظر من است. در دانشکده دو گروه وجود دارند، گروه جبههرفته و حزباللهی که میخواهند شهدا را در دانشکده به خاک بسپارند و گروه دیگر، هنریها هستند و میخواهند مجسمهای از دوران باستان در دانشکده کار کنند و در این موقعیت یک چالش بسیار جدی به وجود میآید. رئیس دانشکده (محمود عزیزی) برای اینکه بتواند موقعیت خود را حفظ کند یک چفیه روی جا لباسی گذاشته است و هر وقت بخواهد با حزباللهیها صحبت کند آن چفیه را روی دوش خود میاندازد و شروع میکند با یک ژست مذهبی گفتوگو کردن و هر زمان که نیروهای اپوزیسیون میآیند این چفیه را مخفی میکند و ژست دیگری میگیرد.
بسیاری از فیلمها و متون دیگر من را به این فکر واداشت که بحث چندسبکی در زندگی ما در حال تبدیل شدن به یک بحث رایج و عرفی است و خیلی از شخصیتها و بسیاری از اشخاص به وضعیت چندسبکی دچار شدهاند.
گفتمانهای موجود در مقابل گفتمان مسلط
سؤال من این است که چرا بسیاری از شخصیتها نظر کارگردانان را به خود جلب کردهاند و چرا ما دچار چنین شرایطی میشویم؟ من آن را یک بیماری اجتماعی میدانم، همانطور که چندشخصیتی یک نوع بیماری روانی است، البته این دو با هم تفاوت دارند. برای این موضوع که چرا ما ایرانیها در طول مقطعهای تاریخی خودمان دچار یک چنین عارضهی اجتماعی شدهایم، دلایل زیادی میتواند وجود داشته باشد. من در این همایش میخواهم روی یکی از این دلایل یعنی بحث «هژمونی توسط گفتمانهای مسلط» تأکید کنم.
وقتی که گفتمان مسلط سعی میکند که یک همگرایی و هژمونی مطلقی را ایجاد کند، خودبهخود واکنشهای گوناگونی را در سطح جامعه توسط افراد یا گفتمانهای دیگر ایجاد میکند. همانطور که فوکو میگوید هر جا که قدرت هست مقاومت نیز وجود دارد؛ یعنی این واکنش یک واکنش طبیعی از سوی گفتمانهایی است که ما میتوانیم آنها را به گفتمانهای متفاوت، معترض و متعارض تقسیم کنیم؛ سه نوع گفتمان در مقابل گفتمان مسلط وجود دارد که از خود واکنش نشان میدهند.
گفتمان حاکم و مسلط باید بتواند هژمونی ایجاد کند، زیرا بدون هژمونی نمیتواند یکپارچگی و نهایتاً اهدافی که در نظر دارد را دست یابد، بیشک یکی از وظایف گفتمان مسلط هژمونی است و همهی جوامع نیز به این امر میپردازند. اما آن چیزی که شاید مورد نقد است این هژمونی مطلق و شدید و غیراقناعی است که اینجا استفاده میشود. برای اینکه بتواند هژمونی یا همگرایی را ایجاد کند از چندین عامل استفاده میکند.
عوامل هژمونی حاکم برای همگرایی و تسلط
یکی از این عوامل، «محدود کردن امکان دسترسی» است؛ برای نمونه گفتمان مسلط میکوشد تا دسترسی را کنترل کند و از آن بهعنوان اهرمی برای فشار بر گفتمانهای معترض یا متعارض استفاده کند. اصلاً باید توجه داشت که قدرت یعنی دسترسی، دسترسی بیشتر و کنترل دسترسیها؛ این یکی از تعریفهای قدرت است.
وقتی که دسترسی به دادهها و اطلاعات، دسترسی به امکانات مثل لباس یا خوراک و دسترسی به تفریح و گردش، دسترسی به علم و دیگر سوژهها محدود شود این منجر به این میشود که سوژهی اجتماعی در فشار قرار بگیرد و همین امر موجب شود که سوژه یا مطیع گردد یا واکنشهای دیگر از خود بروز دهد. درهرصورت، محدود کردن این دسترسیها سوژه را دچار بحران اجتماعی خواهد کرد. یکی از دسترسیها، دسترسی داشتن به تریبون است؛ یعنی صدا داشتن، زیرا صدا داشتن یعنی بودن. محدود کردن صدا خود بیشترین فشاری است که میشود به سوژه و به خصوص سوژهی فعال وارد کرد.
مورد دیگر «کنارهگذاری» است. یکی از روشها برای ایجاد همگرایی مطلق کنارهگذاری از مخالفان است؛ این یکی از شیوههای بسیار قدیمی است. کنارهگذاری از موقعیتهای شغلی، تحصیلی، اقتصادی یا سیاسی در ایجاد هژمونی در همه جای دنیا رایج است، این عامل تنها در ایران نیست، بلکه در همهی دنیا اینطور است.
به یاد دارم در فرانسه که بودم دوستی داشتم که اسم او محمد بود و قرار بود که در جایی کار کند. تمام اطلاعاتش در این رابطه خوب بود؛ مارکتینگ را خوب میشناخت، بازاریاب بسیار خوبی بود و در این مرکز به او گفته شد تمام شرایط را دارد و تنها اسم او مناسب نیست و باید اسمش را تغییر دهد تا استخدام شود. او مجبور شد که حداقل در اتکتی که روی لباسش بهعنوان بازاریاب نصب میشود در جلوی مردم فرانسوی، فیلیپ باشد و بهاینترتیب استخدام شد و کار را انجام میداد. منظور از بیان این داستان این بود که بگویم ازایندست چیزها زیاد است. یا مثالی که در بالا ذکر شد، درآوردن مقنعه و سر کردن شال توسط سیمین در فیلم جدایی نادر از سیمین در واقع سیمین مجبور بود در یک فضای رسمی مقنعه سر کند. در این باره نیز یادم میآید که یک خانم فرانسوی با یک مرد الجزایری ازدواج کرده بود و او زمانی که به مدرسه میرفت -معلم زبان انگلیسی بود- مجبور بود که حجاب خود را بردارد و زمانی که خارج میشد حجاب خود را میگذاشت. بحث هژمونی مشکلی است که در همه جا وجود دارد با شدت و ضعفهای مختلف.
عنصر بعدی «دیگریسازی» است. یکی از شیوههای حذف مخالف، مخالفان و گفتمانهای مخالف و وادار کردن به هژمونی، دیگریسازی از دیگران، از گفتمانهای رقیب است. در فیلم زندگی خصوصی، سردبیر روزنامهی دولتی به ابراهیم کیانی میگوید، روزنامهی شما با چیزهایی که این روزها به چاپ میرسانید خوراک برای خارجیها تهیه میکند. این یعنی دیگریسازی، برای اینکه به دیگری فشار بیاورد و او را وادار به همراهی با خود کند.
شیوهی دیگری که برای همگرایی و همراهی استفاده میشود «آلودهسازی» است؛ یعنی با تهمت، تصویر رقیب را آلوده کردن. در همین فیلم نیز سردبیر روزنامهی دولتی به سردبیر روزنامهی مخالف در بخشی دیگر از فیلم میگوید، شما حقوقبگیر اجنبی هستید؛ یعنی از یک جایی برای شما پول میآید و از جایی کمک میگیرید. در واقع با این شیوه رقیب را آلوده میکند تا به او برای ایجاد همگرایی مطلق فشار بیاورد.
عنصر بعدی «اسطورهپردازی» است. با اسطورهسازی از خود و از الگوهای خود و اسطورهزدایی از گفتمان رقیب، فشار آورده میشود که یا با تخریب گفتمان رقیب او را وادار به انقیاد سازد یا اینکه او را بهطورکلی از صحنهی رقابت حذف کند.
وقتی که این فشارها وارد میشود واکنشهایی را ایجاد میکند، واکنشهای گوناگونی که ایجاد میشود، هم میتواند تعارض باشد و هم میتواند اعتراض باشد.
یکی دیگر از واکنشها «نفاق و ریا» است. بعضی افراد برای اینکه بتوانند فشارها و مخاطرات را کم کنند درعینحالی که هویت گفتمانی خودشان را نیز حفظ کرده باشند «روشهای دوگانه و دولایه» را اتخاذ میکنند. در اینجاست که دوزبانگی و دورفتاری و بهطورکلی دوسبکی زندگی، شیوهی برخی گفتمانها یا افراد میشود؛ یعنی نفاق و ریا کردن راهی میشود که گفتمانها و افراد رقیب بتوانند هم گفتمان خودشان را تا حدودی حفظ کنند و هم اینکه همراه باشند در گفتمان مسلط تا حذف نشوند.
نمونهی معراجیها که در بالا توضیح داده شد یکی از بهترین نمونههاست که برای طرد و حذف نشدن فردی که سرگشته است و معلق در بین دو گفتمان قدرتمند قرار گرفته است و نیز برای اینکه بتواند به حیات اجتماعی خودش ادامه دهد، مجبور میشود که دو سبک زندگی را به طور همزمان بپذیرد.
به این نکته توجه کنیم که همگرایی یکی از وظایف قدرت حاکم است و دولت که نمایندهی این قدرت حاکم است با هژمونی میتواند به یکپارچهسازی یک ملت یا کشور پردازد. اما لازم است به این نکته نیز توجه شود که نخست این همگرایی نباید چنان شبیه و غیراقناعی باشد که سوژه احساس تحملشدگی کند، در این صورت شرایط آنها را مجبور به اتخاذ موضعگیری به شیوههای گوناگون میکند و همانطور که توضیح داده شد، میتواند تبدیل به معترض یا متعارض شود؛ یعنی برخی گفتمانها که متفاوت هستند در تقابل با گفتمان مسلط قرار نمیگیرند (وقتی که متفاوت باشد) و بلکه صرفاً متفاوت هستند و آمادهی همزیستی مسالمتآمیز نیز میباشند. برخی دیگر از گفتمانها معترض هستند؛ یعنی انتقاد و به دنبال آن انتظار اصلاح دارند، درصورتیکه برخی دیگر از گفتمانها اختلاف بنیادین با گفتمان حاکم دارند و بههیچوجه امکان مصالحه وجود ندارد که آنها را گفتمانهای متعارض مینامند.
مدارا و تحمل توسط گفتمان مسلط میتواند موجب شود تا گفتمان معترض و متفاوت و حتی گفتمان متعارض، معترض تلقی شود، اما برعکس، نحوهی برخورد شدید و غیراقناعی میتواند گفتمان معترض را بهسوی موضعی متعارض سوق دهد.
تحلیل گفتمانی و امکان صدادار شدن سوژه
نتیجهی بحث این است که بر اساس مطالعهای که در بین فیلمها صورت گرفت، میتوان گفت گاهی در شرایطی، نفاق و ریا بهاجبار به شیوهای از مقاومت تبدیل میشود. گفتمان مسلط و به شدت همگراطلب با گروه یا کسی که سبک زندگیاش را نپذیرد مقابله میکند، یا از آنها به دیگریسازی یا آلودهسازی میپردازد و به دنبال آن امکان طردشدگی و کنارگذاری را فراهم میآورد و یا دسترسی آنها را محدود و از آنها اسطورهزدایی میکند. در این صورت برخی با دورویی و دوسبکی در زندگی میکوشند تا به ظاهر، انطباق خویش را با گفتمان مسلط به رخ بکشند، اما در خفا در گفتمانهای موازی و متفاوت یا معترض یا حتی متعارض شرکت میکنند؛ در این باره میتوان به مقولهی موسیقی اشاره کرد؛ وقتی که یک کنسرت موسیقی لغو میشود آن را از حالت کنترلپذیری خارج میکند، شاید عدهی زیادی به کنسرت دیگری نروند، اما عدهای از این افراد در مقابل به باغها و زیرزمینها و یا در کویرها میروند و به برگزاری همان موسیقی میپردازند که حالا دیگر غیرقابل کنترل شده است.
در انتها، نکتهی بسیار مهم دیگر در اغلب فیلمهای یادشده این است که شخصیتهای چندسبکی، شخصیتهای منفی فیلم هستند، چنانچه که آنها بهعنوان کنشگران منفی به تصویر کشیده شدهاند. ابراهیم در زندگی خصوصی و رئیس دانشکده در معراجیها بهصراحت شخصیتهای منفی هستند، ولی سیمین و بهرام به طور ضمنی چنین نقشی را دارند که البته مخاطب را با یک تعلیق نسبی در داوری مواجه میسازد. اما بر اساس تحلیل گفتمانی مشخص میشود که این نوع شخصیتها در عین فعال بودن، منفعل نیز هستند؛ یعنی درعینحالی که بهعنوان شخصیتهای ریاکار و منفی هستند، در واقع شخصیتهای شوربخت و مظلوم نیز تلقی میشوند، آنها خود قربانی محسوب میشوند. تحلیل گفتمانی این امکان را میدهد تا خوانشی دیگر یا حتی خوانشی وارونه از این شخصیتها نسبت به خوانش عامه یا حتی خوانش خود کارگردانان ارائه شود. خوانش گفتمانی امکان صدادار شدن سوژههایی را میدهد که فیلم، آنها را بیصدا کرده است.
[۱]. Several life style
[۲]. Michel Foucault
[۳]. Semiology
[۴]. Mythology
[۵]. Ernesto Laclau
[۶] Chantal Mouffe
نظر شما